اگر خطری یکی از عزیزان یک فرد را تهدید کند، آن فرد حاضر است از خود بگذرد و فداکاری کند تا عزیزش در امان بماند.
مثلاً فرزندی که در حال سقوط از ارتفاعی بلند است؛ پدر حاضر است موقعیت خودش را به خطر بیندازد تا فرزند عزیزش جان سالم به در ببرد.
هدف از بیان این مثال، اشاره به شخصیست که اکنون در حال تلاش برای بهرهبردن از آخرین فرصت خود است تا از این باتلاق نجات پیدا کند.
کسی که تا به حال موفقیت تحصیلی نداشته، با وجود تلاشهای دو یا سهبرابری نسبت به دیگران، تنها یکدهم نتیجه را به دست آورده!
اکنون میداند که کنکور ارشد آخرین فرصت برای درخشیدن است، و اگر این موقعیت از دست برود، ثابت میشود که برای چنین شرایطی ساخته نشده.
اما من میخواهم خلاف این را ثابت کنم. شاید برای چنین شرایطی ساخته نشده باشم، اما میخواهم اثبات کنم که این شرایط را خودم میسازم!
میخواهم رقابتی بین ذهن، روح و جسم ایجاد کنم—انقلابی درونی—تا این «لولآپ» اتفاق بیفتد!
در واقع، مدتهاست که روی این موضوع کار میکنم: اینکه شخصیتی بسازم که اهداف، خودشان به سراغم بیایند، نه اینکه من دنبالشان بدوم. حالا آن شخصیت را—با چشمپوشی از برخی نقصها—تقریباً به دست آوردهام. وقت آن رسیده که این جسم و روح آماده برای شرایط سخت، وارد عمل شود و انقلاب درونی را رقم بزند!